
با توجه با یافته بانتینگ در قسمت قبلی، بانتینگ با مسدودکردن مجاری فوق در بدن یک سگ مشاهده کرد که سلولهای سازنده شیرههای گوارشی ظرف ۶ تا ۷ هفته کاملاً از بین رفته و قدرت سازندگی خود را از دست دادند. در این حال بانتینگ به آسانی توانست ماده ناشناخته را بهطور خالص به دست بیاورد. بانتینگ ۵ سانتی متر مکعب از این ماده را در بدن سگی که با قطع غده پانکراس مبتلا به دیابت شده بود، تزریق کرد. سگ نامبرده در حال مرگ بود ولی با تزریق این ماده حالش بهبود یافت. در این حال لازم بود که خون حیوان تجزیه شود. با تجزیه خون معلوم شد که مقدار قند خون از ۲۰۰ میلی گرم در دسیلیتر قبل از آزمایش به ۱۲۰ میلی گرم در دسیلیتر کاهش یافته است. بعداً با ادامه تزریق، این رقم به ۹۰ میلیگرم در دسیلیتر که حد متعارف و معمول قند در خون است تنزل پیدا کرد. بانتینگ این تجزیه را در بدن سگهای بیشماری انجام داده و اغلب آنها را نجات داد. او این ماده مجهول را به مناسبت ترشح آن از سلولهای جزیرهای (Isletine) نامگذاری کرده و سپس این نام را به انسولین (Insulin) تغییر دادند. همکار بانتینگ از روی معلومات قبلی خود میدانست که پانکراس حیوانات به حالت جنینی به طور عمده از جزیرههای سلولی تشکیل شده است. دلیل امر این است که جنین احتیاجی به شیرههای گوارشی پانکراس ندارد، در صورتیکه انسولین لازمه حیات آن به شمار میرود. همچنین پانکراس گاو از لحاظ ذخیرهای انسولین غنیتر از پانکراس سگ میباشد، از اینرو بانتینگ با استفاده از معلومات همکارش توانست مقدار بیشتری پانکراس به دست آورده و سگهای مورد آزمایش را مدت بیشتری زنده نگاه دارد. بعدها آنها توانستند انسولین را با روشهای مخصوصی از پانکراس خوک، گوسفند و گاو ماده نیز به دست آورند. هنوز مهمترین و اساسیترین مرحله آزمایش انجام نیافته بود. آنها نمیدانستند که اثر انسولین در بدن انسان مبتلا به مرض قند چگونه است؟ در خانهای در نزدیکی دانشگاه، پسربچه ۱۴ساله مبتلا به مرض قند بستری بود. وزن او از ۲۹ کیلوگرم تجاوز نمیکرد. علائم نشان میداد که بیشتر از چند روز از عمر آن کودک باقی نماند. با این حال بانتینگ و همکارش برای جلب رضایت والدین بیمار جهت آزمایش دارو به روی بدن فرزندشان، مجبور شدند که جلوی چشمان آنها چند قطره از انسولین را در بدن یکدیگر تزریق کنند. در مرحله اول آزمایش، معلوم شد که استعمال انسولین از راه دهان هیچ نتیجهای ندارد.